زندگی کوتاه

قدر زندگی را بدان

باران عاشق

 
وقتی که باران را تماشا می کردم سوالی مشغولم کرد:چرا باران می بارد با این که...

باران که زمزمه ام راگوش می کرد گفت: میمیرم؟

در جواب او گفتم :بله

باران که لبخندی بر لب داشت گفت:چون این مرگ برایم شیرین است.

پرسیدم چرا شیرین؟

گفت چون که خودم می خواهم

از او سوال کردم چه سودی برایت دارد ؟

او به من گفت:تو میدانی عشق یعنی چه؟

و من گفتم:بله یعنی دوست داشتن و ...

باران که دیگر وقتش داشت پایان می گرفت به من گفت:قصه ی من قصه ی عشق به گل سرخ است

وچمن. درست است که می میرم ولی با مرگ من هزاران گل سرخ جان می گیرند .

من که اشک از چشمانم جاری شده بود سکوت کردم و باران زمزمه کرد:

من فقط بخاطر شادابی گل سرخ جانم را فدا می کنم و باران...


برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 1 تير 1398برچسب:باران عاشق,داستانی اززندگی, ] [ 17:29 ] [ قشنگ ] [ ]

زندگی

 

 

زندگی یعنی بخند هرچند که غمگینی،ببخش هرچند که

 

 

 

 

 

 

مسکینی،فراموش کن هرچند که دلگیری*

 

این گونه بودن زیباست هرچنداسان نیست**


 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 31 خرداد 1398برچسب:نصیحت,, ] [ 14:25 ] [ قشنگ ] [ ]

گفته ی زیبای شکسپیر

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟


برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،


انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..



زندگی کوتاه است ..



پس به زندگی ات عشق بورز ..


خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..


قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن


قبل از اینکه بنویسی » فکر کن


قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش


قبل از اینکه دعا کنی » ببخش


قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن


قبل از تنفر » عشق بورز


زندگی این است ... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر



 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 14 تير 1392برچسب:درمورد زندگی,شکسپیر, ] [ 6:47 ] [ قشنگ ] [ ]

یه روز ...



عــــــــــشـــــــق و دیوونگی و محبت و فضولی ...



داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن ...




نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد ...



اما هر چه گشت از عــــــــــشـــــــق خبری نبود ...



فضولی متوجه شد که عــــــــــشـــــــق ...



پشت یه بوته گل سرخ قایم شده ...



دیوونگی رو خبر کرد و ...



دیوونگی یه خار بزرگ برداشت ...



و در بوته ی گل سرخ فرو کرد ...



صدای فریاد عــــــــــشـــــــق، بلند شد ...



وقتی به سراغش رفتند ...



دیدند چشماش کور شده ...



و دیوونگی که خودشو مقصر می دونست ...



تصمیم گرفت که همیشه عــــــــــشـــــــقو همراهی کنه ...



و از اون به بعد ...

دیوونگی شد عصای عــــــــــشـــــــق
 


برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 1 تير 1392برچسب:داستانی از زندگی, ] [ 18:26 ] [ قشنگ ] [ ]